16
درد دارم
آزارم می دهی
تو آزار دهنده ترین حقیقت برای منی
از یادم نمی روی
نمی خواهم بروی
فقط نمی خواهم تکرارت کنم
نمی خواهم میل خواستن ات را
عکس هایت را نمی خواهم برای نگاه کردن نگاهت
دست خط ات را هم
شکسته شکسته حرف می زنم
لکنت گرفته ام از بی رحمی ات
فاحشه ای شدم که هر شب آلت درد را میمکم
جنده گی می کنم با دوست داشتن تو و زندگی از یادم رفته است
نمیتوانم به کسی بگویم که بین ما چه گذشت
نمیتوانم تن ات را تعریف کنم
رسوایی به بار می آید
نمی توانم از نقص زندگی بگویم
جا مانده ام درلحظه ی روی تخت ِ من خوابیدن ات
گردن ات دوباره کبود می شود بی لب های من
تو دیگر نجات من نیستی در شب های ارضاء ِ مکرر
ناله های خلاصی از فسادت دیگر نمیپیچد در گوش من
خانه ما یکبار تنها ماند با من و تو
و حالا اگر کسی هم نداند لا اقل ما می دانیم که عجب فاحشه خانه ای ساختیم از آن آن روز
فساد ِ باشکوه ما پاک ناشدنیست
شکسته شکسته حرف می زنم
لکنت گرفته ام
فرشته های لخت روی پرده ی اتاق
در این جهنمی که من ساختم از هوای نبودن ات
تبدیل به جرزومه های فساد شده اند
تو را از دست داده ام
و جادوی سیاه هم اثر نکرد
رقص شمن ها بی اثر بود برای دوباره داشتن تو
من بیهوده ترین التماس زمینم
که در میان این سختی ها
که در میان دنیایی که به ندرت لبخند می زند
چیزی به سادگی تو را خواسته بودم
آزارم می دهی
تو آزار دهنده ترین حقیقت برای منی
از یادم نمی روی
نمی خواهم بروی
فقط نمی خواهم تکرارت کنم
نمی خواهم میل خواستن ات را
عکس هایت را نمی خواهم برای نگاه کردن نگاهت
دست خط ات را هم
شکسته شکسته حرف می زنم
لکنت گرفته ام از بی رحمی ات
فاحشه ای شدم که هر شب آلت درد را میمکم
جنده گی می کنم با دوست داشتن تو و زندگی از یادم رفته است
نمیتوانم به کسی بگویم که بین ما چه گذشت
نمیتوانم تن ات را تعریف کنم
رسوایی به بار می آید
نمی توانم از نقص زندگی بگویم
جا مانده ام درلحظه ی روی تخت ِ من خوابیدن ات
گردن ات دوباره کبود می شود بی لب های من
تو دیگر نجات من نیستی در شب های ارضاء ِ مکرر
ناله های خلاصی از فسادت دیگر نمیپیچد در گوش من
خانه ما یکبار تنها ماند با من و تو
و حالا اگر کسی هم نداند لا اقل ما می دانیم که عجب فاحشه خانه ای ساختیم از آن آن روز
فساد ِ باشکوه ما پاک ناشدنیست
شکسته شکسته حرف می زنم
لکنت گرفته ام
فرشته های لخت روی پرده ی اتاق
در این جهنمی که من ساختم از هوای نبودن ات
تبدیل به جرزومه های فساد شده اند
تو را از دست داده ام
و جادوی سیاه هم اثر نکرد
رقص شمن ها بی اثر بود برای دوباره داشتن تو
من بیهوده ترین التماس زمینم
که در میان این سختی ها
که در میان دنیایی که به ندرت لبخند می زند
چیزی به سادگی تو را خواسته بودم
1 Comments:
ey vaye az to..
Post a Comment
<< Home