Tuesday, February 16, 2010

39

من اسب ِ بالدار و تک شاخ و سفید و رویایی نبودم
من آن وحشی سیاه ِ یال پریشانم
که تمام ِ تن خیس از مه است
من یک حجم ِ شیشه ای ام
که سیاهی ام را از رعشه های تو
در آخرین باتلاقی که تویش گیر افتاده بودی وام گرفته ام
من دود ام و هر آنچه که محو می شود
من رقص ِ هاا و هاا ی بیرون آمده از لب های تو ام
به وقت ِ نفس کشیدن ات در سرما
من همان جنبش ِ اِل وارَم در میدان ِ جنگهای شطرنجی
من همانم که اگر زخم بردارم خلاص نمی شوی اگر گلوله ات را حرام ام کنی
من سیال جمله های هیچ گاه از پا نمی افتم ام
من یک اسب ام
شیهه می کشم
و این نماز ِ من است

0 Comments:

Post a Comment

<< Home