Thursday, April 29, 2010

44

امروز و اگه برمیگردوندی به دوسال ِ پیش
خودتو من و میدیدی که چجوری از دیدن همدیگه خشکمون زده بود
چجوری نفس ِ من بند اومده بود و همه چی توو مغزم از کار افتاده بود
اگه یادت میومد که اون پروانه ی توو گردنت و چقد دوس داشتی
اگه یادت میومد که چیا رو از دست دادیم که همدیگرو داشته باشیم
اگه میدونستی که باید قدر ِ این لحظه ها رو دونست
حالا نه تو از من متنفر بودی نه این که من انقدر دیوونه ت میموندم
ولی شایدم این حرفا همش مسخره س
همه ی اینارو میگم که خودم و راضی نگه دارم
همه ی اینارو می گم که عقده هام و تنها نذارم
باید واسه خفه کردن ِ من یکاری کنید

1 Comments:

Blogger روزهای آبی Said...

آدم هرچه دیوانه تر بشه
هنرشو بیشتر نشون میده

3:48 AM  

Post a Comment

<< Home