Friday, July 10, 2009

خودت را از من پنهان کرده ای و هرگز ندانسته ای
که در تو همیشه کسی هست که آبنبات هایش را روی جاده ها می اندازد
تکه های لباسش را به شاخه های کنار راه گره می زند
و هرچند قدمی که بر میدارد رویش را بر میگرداند و با چشم هایش به دنبال من میگردد

Saturday, July 04, 2009

دفتر خاطراتی به حجم پاکت های خالی سیگار
تو را باید کجا بخاطر بیاورم؟
وقتی به این بی رحمی به خاطره ها سپردمت