Thursday, February 25, 2010

35

چهار سال پیش ؟ پنج یا شیش سال پیش بود؟
آخرین باری بود که صداشو شنیدم
تا همین دیشب که توو خواب بهم زنگ زد
عاشق ِ اون صدای بنگیش بودم
مثل ِ یه حرومزاده ی با اصالت حرف میزد
اصلا مثل وقتایی نبود که ته ِ پشت بوم گریه می کرد و هیچکی جز من نمیدیدش
بچه ننه ی دوست داشتنی و حال بهم زن ِ من
واسه من اون موقه ها یه جنتلمن بود که با هیچکس حرف نمیزنه و همیشه تنها را میره
یکی که قبل از اومدنش من عاشق ِ نگا کردن ِ اسکلت آهنی ِ خونشون بودم
تا وقتی که کم کم ساختنش و سر و کله ی اونم پیدا شد
با اون دوچرخه ی احمقانه ی سبز ِ لاغر مردنیش
اون پنجره ی وسطی ِ طبقه ی سوم
ساعت ِ دوازده ِ شب و من و تو
شاید واقعا باید اون همه سال همونجوری میگذشت
تا بلاخره بفهمم که اصلا بلدی حرف بزنی یا نه ؟
دانشگاه که میرفتی بهم میگفتی پنجره ی اتاق مامانم و نگا کن
دلم براش تنگ شده... همون موقه باید میفهمیدم تنها کسی که تو دلت براش تنگ میشه مامانته
حتی باباتم نه
حتی اون دوتا خواهرتم نه
خلاصه اینکه وقتی دیشب با صدات اومدی توو خوابم
یادم افتاد که یه زمانی دیدنت خوشحالم میکرد
حتی عشقم نبود
یه هیجان بود واسه کشف ِ یه حرومزاده که با بقیه حرومزاده ها فرق داره
شاید این همه ی چیزی نبود که قرار بود بنویسم
فقط میخواستم یجایی یجوری یادم بمونه
که تو فقط یه بار اومدی توو خوابم
اونم دیشب
ازپشت تلفن
اره تو دیشب یه عوضی بودی با اون صدات که شبیه صدای هیچ احمق ِ دیگه ی تو این دنیا نیست
این شاید تنها دفعه ای بود که از تو نوشتم
آره تقریبا اولین دفعه بود

Wednesday, February 24, 2010

36

یک امتحان ِ دیگر هم از سرم گذشت
هیچ کسی جز تو ارزش ِ همخوابگی را ندارد
اما تا دلت بخواهد حالت تهوع
چیزی که من چند روز است دچارش ام

37

ما در دهان ِ هم آدامس هم جویدیم حتی
ولی افتر ایت ِ لعنتی یک چیز ِ دیگر بود

Tuesday, February 23, 2010

38

این بزدلی نیست
بعد ِ تو من حتی به هوس هم دچار نشدم
کاش هر کسی ذره ای از تو را در خودش داشت
که بخاطر آن هوسم بیدار شود
که بخاطر ِ آن من فاحشه ی تمام ِ دنیا شوم

Tuesday, February 16, 2010

39

من اسب ِ بالدار و تک شاخ و سفید و رویایی نبودم
من آن وحشی سیاه ِ یال پریشانم
که تمام ِ تن خیس از مه است
من یک حجم ِ شیشه ای ام
که سیاهی ام را از رعشه های تو
در آخرین باتلاقی که تویش گیر افتاده بودی وام گرفته ام
من دود ام و هر آنچه که محو می شود
من رقص ِ هاا و هاا ی بیرون آمده از لب های تو ام
به وقت ِ نفس کشیدن ات در سرما
من همان جنبش ِ اِل وارَم در میدان ِ جنگهای شطرنجی
من همانم که اگر زخم بردارم خلاص نمی شوی اگر گلوله ات را حرام ام کنی
من سیال جمله های هیچ گاه از پا نمی افتم ام
من یک اسب ام
شیهه می کشم
و این نماز ِ من است

40

خیالم راحت می شود
وقتی که یادم می افتد
که تنها من بودم آنکسی که
لب های تو را به عشق بلعید

41

مثل ِ سگ هایی که وقتی پایت از صندلی آویزان است
بی آنکه بدانند
شهوت را بیاد ِ تو می آورند

Thursday, February 04, 2010

00

من این هرزه گی را در تو ستایش می کنم
من همیشه معتاد ِ اخلاقیات ِ به هدر رفته بوده ام
و چیزی مرا از ادامه اش سلب نمی کند